نمونههایی از گفتار و رفتار امام باقر(ع)| ۲
ارتباط با عالم برزخ
یکی از شیعیان نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «پدرم ناصبی و فاسق بود برای این که اموالش به من نرسد، هنگام مرگش، مال خود را مخفی کرد و سپس از دنیا رفت».
امام باقر: «آیا دوست داری او را ببینی و مکان اموالش را که مخفی کرده، از او بپرسی؟»
مرد شیعی: «آری، من فقیر و نیازمند هستم، بسیار به آن اموال محتاج هستم».
امام باقر(ع) در یک برگه سفید، نامهای نوشت و پای آن نامه را با مهر خود مهر زد و آن را به آن مرد شیعی داد و فرمود: «امشب به گورستان بقیع برو وقتی به وسطهای آن رسیدی صدا بزن و بگو: «یا درجان!» او میآید و نامه را به او بده.
مرد شیعی طبق دستور امام رفتار کرد، ناگاه دید شخصی آمد، او نامه امام را به آن شخص داد. وقتیکه او نامه را خواند گفت: «آیا میخواهی پدرت را ببینی؟
مرد شیعی: آری، آن شخص گفت: همینجا باش، اکنون برمیگردم، پدرت در «ضجنان[1]» است.
آن شخص رفت و طولی نکشید که همراه یک مرد سیاه چهرهای بازگشت که در گردنش ریسمان سیاه بود و زبانش را بر اثر شدّت تشنگی و عذاب، از دهانش بیرون آورده بود و شلوار سیاه در تن داشت.
آن شخص به من گفت: «این مرد سیاه چهره پدر تو است که بر اثر آتش دوزخ و دود آن و آب حمیم آن، اینگونه دگرگون شده است».
گفتم: «پدر! حالت چطور است؟»
گفت: «من با بنیامیّه رابطه دوستی داشتم ولی تو با خاندان رسالت دوستی کردی، به همین دلیل نسبت به تو خشمگین شدم و نخواستم اموالم به تو برسد، آن را در جایی دفن کردم، اکنون پشیمان هستم، به فلان باغ من برو، زیر فلان درخت زیتون را حفر کن، اموال من که ۱۵۰ هزار درهم (یا دینار) است در آنجا است، آن را بردار و پنجاه هزار آن را به امام باقر(ع) بده و بقیّهاش مال خودت باشد».
مرد شیعی، به آن باغ رفت و آن پول را پیدا کرد و پنجاه هزار درهم آن را به امام باقر(ع) داد، امام باقر(ع) آن را گرفت و با قسمتی از آن قرض خود را ادا کرد و با قسمتی، زمینی را خرید، آنگاه امام باقر(ع) فرمود:
«به زودی به آن مرده (پدرت) به خاطر اظهار پشیمانیاش به عداوت با ما و به خاطر این که با فرستادن این مقدار (۵۰ هزار) پول برای ما، ما را مسرور نمود، سود و بهرهای خواهد رسید».[2]
انفاق و توجّه به بینوایان
امام باقر(ع) در زندگی، بسیار به تهیدستان و بینوایان توجه داشت و به آنها کمک مالی سرشاری میکرد و آنها را کنار سفره خود مهمان مینمود و همواره به یاد آنها بود، در اینجا نظر شما را به چند نمونه از انفاق و ایثار او جلب میکنیم:
۱. حسن بن کثیر میگوید: در مورد نیاز خودم و بیمهری برادران به امام باقر(ع) شکایت بردم، فرمود:
«بِئْسَ اَلْأَخُ أَخٌ یرْعَاكَ غَنِیاً وَ یقْطَعُكَ فَقِیراً»:
«بد برادری است آن برادری که هنگام بینیازی تو، رفاقت با تو را رعایت میکند و هنگام فقیری تو، رابطه خود را با تو قطع مینماید».
سپس به غلامش امر کرد که: کیسهای را آورد، در آن کیسه هفتصد درهم بود، به او فرمود: «این پولها را (بین فقرا) انفاق کن وقتی که تمام شد، به من خبر بده».
روایت شده: آن حضرت با دادن پانصد درهم تا ششصد و هزار درهم، به فقرا پناه میداد و از عطا و بخشش به برادران و آنان که به سویش روی میآوردند و کسانی که امید احسان از او داشتند، رنجیده و خسته نمیشد.[3]
سلمی کنیز آزاد شده امام باقر(ع) میگوید: «هنگامی که برادران و مستمندان به خانه امام باقر(ع) میرفتند، آن حضرت، غذاهای خوب و مطبوع و لباسهای گرانبها و زیبا در اختیار آنها میگذاشت و کمک پولی نیز میکرد، روزی به آن حضرت عرض کردم؛ کمتر بده!» فرمود: «ای سلمى حسنه دنیا چیزی جز برقراری روابط خوب با برادران و انجام کارهای نیک نیست».
در خانه امام باقر(ع) شنیده نشد که گفته شود «ای سائل! این پول یا متاع را بگیر»، بلکه طبق دستور آن حضرت، با نیازمندان برخورد محترمانه میشد، آن بزرگوار میفرمود:
«سَمُّوهُمْ بِأَحْسَنِ أَسْمَائِهِمْ»:
«با نیکترین نامشان، آنها را صدا بزنید (یعنی هرگز آنها را توهین و تحقیر نکنید)».[4]
عمرو بن دینار و عبدالله بن عبید میگویند: ما هیچگاه امام باقر(ع) را دیدار نکردیم مگر این که به سوی ما خرجی و پوشاک و پول میآورد و میفرمود: «قبل از آن که مرا دیدار کنید، این برای شما آماده شده بود».[5]
مهماننوازی امام باقر(ع) و برادری از نظر او
ابوخالد کابلی میگوید: «به خانه امام باقر(ع) رفتم، غذا طلبید، غذا آوردند، آن را خوردم، غذایی نظیفتر و خوشبوتر و لذیذتر از آن نخورده بودم».
پس از فراغ، آن حضرت فرمود: «غذا چگونه بود؟».
عرض کردم: «غذایی پاکیزهتر و خوشبوتر و لذیذتر از این غذا را نخورده بودم ولی به یاد این آیه از قرآن افتادم که میفرماید:
«لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»:
«سپس در آن روز (قیامت) همه شما از نعمتهایی که داشتهاید، سؤال خواهید شد.»[6]
امام باقر(ع) فرمود:
«إِنَّمَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَنْتُمْ عَلَیهِ مِنَ اَلْحَقِّ»:
«منظور از این آیه این است که همانا درباره آنچه از حق که شما بر آن عقیده هستید (نعمت ولایت) سؤال خواهید شد».[7]
روزی امام باقر(ع) به جمعی از شیعیان فرمود: «آیا جامعه شما به این حدّ رسیده که اگر یکی از برادران دینی، دست در جیب هرکدام از شما کند و آنچه میخواهد بردارد و صاحب جیب چیزی نگوید؟»
آنها عرض کردند: نه، چنین نشده، فرمود:
«فَلَسْتُمْ إِخْوَاناً كَمَا تَزْعُمُونَ»:
«پس شما آنگونه که میپندارید، هنوز برادر همدیگر نیستید».[8]
اخلاق نیک
امام باقر(ع) در رعایت اخلاق نیک و صفات عالی انسانی، نمونهای از انسانهای بسیار برجسته بود و علم را با حلم و تحمّل و خویشتنداری آمیخته بود، چنان که خود فرمود:
«مَا شِیبَ شَیءٌ بِشَیءٍ أَحْسَنَ مِنْ حِلْمٍ بِعِلْمٍ»:
«هیچ چیزی با چیز دیگری آمیخته نشد که زیباتر از مخلوط شدن حلم با علم باشد».[9]
در این راستا به این نمونهها توجّه کنید:
روزی یک نفر نصرانی، به امام باقر(ع) (جسارت کرد و) گفت:
«اَنتَ بَقَرٌ.»
«تو گاو هستی».
آن حضرت در جواب فرمود:
«اَنَا بَاقِرٌ.»
«من باقر هستم».
نصرانی گفت: «تو پسر زن آشپز هستی!».
امام باقر فرمود: «آشپزی شغل مادرم است».
نصرانی گفت: «تو پسر کنیز سیاه، زنگی و بدزبان هستی».
امام باقر فرمود: «اگر این نسبتهایی که به مادرم دادی، راست است، خدا او را بیامرزد و اگر دروغ است، خدا تو را بیامرزد».
نصرانی (وقتی که آن حضرت را در چنین جایگاه ارجمندی از اخلاق دید) تحت تأثیر قرار گرفت و مسلمان شد.[10]
عیادت بیمار و سخن امام باقر(ع) در شأن رضایت به رضای الهی
جابر بن عبدالله انصاری یار دیرین رسول خدا(ص)، پیر نورانی و پاکدل، بیمار و بستری شد، امام باقر(ع) برای عیادت به خانه او رفت، در بالینش نشست و با مهر و محبّت خاصّی فرمود: «ای جابر، حالت چطور است؟».
جابر: در حالی هستم که پیری را نسبت به جوانی دوست دارم، مرگ را نسبت به زندگی دوست دارم، به بیماری نسبت به سلامتی علاقهمندم (منظور جابر این بود که در برابر هر گونه ناملایمات، مقاوم و صبور هستم).
امام باقر(ع) به او فرمود: «اما من آنچه را خدا بخواهد دوست دارم، اگر پیری را بخواهد همان را دوست دارم، اگر جوانی را بخواهد، به همان علاقهمندم، بیماری یا سلامتی، زندگی یا مرگ، هر کدام را او بپسندد همان را میپسندم».
یکی درد و یکی درمان پسندد/ یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران/ پسندم آنچه را جانان پسندد
خاطر جابر با شنیدن این سخن، آرامش یافت و شاد و بانشاط شد، دست امام را بوسید و گفت: «رسول خدا(ص) راست فرمود که به من گفت: فرزندم باقرالعلم را میبینی سلام مرا به او برسان...».[11]
توضیح این که: سخن امام باقر اشاره به این است که مقام راضی بودن به خشنودی خدا از مقام صبر و استقامت، بالاتر است و به طور کلّی صبر و استقامت، مقدّمهای است که میتوان در پرتو آن، دارای مقام شامخ رضا به رضای الهی شد.
روایت شده: جمعی به محضر امام باقر(ع) آمدند و دیدند آن حضرت به خاطر بیمار بودن یکی از کودکان، بسیار ناراحت و غمگین استّ به طوری که آرامش ندارد. با خود گفتند: «اگر خدای نکرده این کودک فوت کند، امام باقر(ع) منقلب میشود و ممکن است به حال خطیری بیفتد.» آنها همچنان حیران بودند، ناگاه دیدند امام باقر(ع) از خانه بیرون آمد ولی بسیار شادمان و خوشحال به نظر میرسید، با این که صدای گریهای که از خانه برخاست نشان میداد که آن کودک بیمار از دنیا رفته است، آنها به آن بزرگوار عرض کردند: «ما نگران حال شما بودیم، با خود گفتیم اگر فرزندتان از دنیا برود بیتاب خواهید شد ولی اکنون تو را شاد میبینیم».
امام باقر(ع) در پاسخ فرمود:
«إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَى فِیمَنْ نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اَللَّهِ سَلَّمْنَا فِیمَا یحِبُّ»:
«ما دوست داریم که در مورد دوستانمان، در عافیت باشیم ولی وقتی که قضای الهی فرا رسید، آنچه را خدا دوست دارد، همان را میپسندیم و تسلیم آن هستیم».[12]
خودآزمایی
1- امام باقر(ع) حسنه دنیا را چه چیزهایی عنوان کردند؟
2- امام باقر(ع) منظور آیه « لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» را چه بیان فرمودند؟
3- زیباترین چیزهایی که با هم مخلوط میشوند، چه چیزهایی هستند؟
پینوشتها
[1] . کوهی است در نزدیکی مکّه.
[2] . مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۱۹۳ و ۱۹۴.
[3] . کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۲۰ و ۳۲۱
[4] . کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۲۰ و ۳۲۱.
[5] . ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۶۴.
[6] . تکاثر٬ ۸.
[7] . وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۴۴۵.
[8] . کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۲۰.
[9] . بحار، ج ۴۶، ص ۲۸۹.
[10] . ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۶۵.
[11] . اعیان الشیعه، ط قدیم، ج ۱۵، ص ۱۴۱ - مجالس المؤمنین، ص ۱۱۷.
[12] . فروع کافی، ج ۶، ص ۲۲۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی